عشقمعشقم، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

امیرحسین جونم

یه روز خوب

امروز  ناهار رفتیم خونه خاله جون(خاله ی من) عزیزم تو خیلی دوست داری بری خونشون وقتی هم میفهمی میخوایم بریم کلی ذوق میکنی فدات شم امروز پسر خوبی بودی و زیاد اذیتم نکردی آقا بودی به خدا خاله داشت ماهی سرخ میکرد تو هم که خیلی ماهی دوست داری تو حیاط مشغول بازی شدی تا خاله ماهی سرخ کنه و تو بخوری منم از فرصت استفاده کردم و عکس گرفتم که چندتا شو میذارم بقیه رو چاپ میکنم برای آلبومت نفس مامان این دمپایی صورتیم خاله واست خریده که هروقت بری خونشون بتونی راحت تو حیاط بدو بدو کنی و توپ بازی کنی وآب بازی کنی خیلی پسر گلی هستی نشسته بودی تا غذاتو بیارم بخوری عشقم اینجا دیگه خسته شدی و می خواستی بیایی پایین پسرم ع...
3 آبان 1392

شاهکار مامان

پسر گلم عزیزم مینویسم که وقتی بزرگ شدی و خوندی بدونی چقدر شیطون و فوضول بودی چند وقتیه موهات خیلی بلند شده و اصلا قبول نمیکردی که برات کوتاه کنیم آرایشگاه میبردیمت و چون نمینشستی و همش جیغ و گریه میکردی برمیگشتیم خونه چند بارم بابایی میخواست کوتاه کنه اما اجازه نمیدادی خلاصه امروز تصمیم گرفتم خودم موهاتو کوتاه کنم با اینکه اصلا تجربه ای تو کوتاه کردن مو نداشتم تو حمام و آب بازی و خیلی دوست داری منم بردمت حمام که همونجا هم موهاتو کوتاه کردم اصلا گریه نکردی اما خیلی تکون میخوردی منم زیاد نتونستم کوتاه کنم اما خوب یه کوچولو کوتاه کردم و مثل همیشه آب بازیتو کردی و خوشحال اومدی لباس پوشیدی و ماه شدی نفسم این عکسا واسه چند روز پیشن که...
1 آبان 1392

شیطون بلای مامان

فدای ژست گرفتنت عزیزم گاهی وقتا خیلی آروم میشنی و میزاری ازت عکس بگیریم گاهی هم نه فقط اذیت میکنی هنوز عکس نگرفتیم میای میخوای عکسو ببینی فدات شم عزیز دلم ...
26 مهر 1392